🖊️شعر هاے باران خورـבـہ...!

نگرانم که به تو هدیه کنم شعرم را ؛ و تو آن را به کسی وای ! ولش کن اصلا . . .! " بسمِ خدا " -شعر گفتن ؛و خواندن ؛ بهانه میخواهد🌱

به وقت شعر...!
16:41 1404/5/19 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

تو مرا یاد کنی یا نکنی

باورت گر بشود؛ گر نشود حرفی نیست

اما نفسم می گیرد

در هوایی که نفس‌های تو نیست !

#سهراب_سپهری | شــــــــ🌬ــعر

به وقت شعر...!
16:21 1404/5/19 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

گاه گاهی غزلی، شعری، کلامی، سخنی ... 

شُکر شاعر شدم و گوشه‌نشینی بلدم📚🕯 :)

به وقت شعر...!
16:18 1404/5/19 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

شاعری بودم؛ 

غزل هایم پر از شور و نشاط

رفتنت شعر مرا غمگین،

دلم را خسته کرد! :)"👣'🩶'

به وقت شعر...!
16:24 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

اونجا ك هوشنگ ابتهاج میگه:

من آن ابرم ك می‌خواهد ببارد

دل تنگم هوای گریه دارد؛

دل تنگم غریب این در و دشت

نمی‌داند کجا سر می‌گذارد . . 🩶

به وقت شعر...!
16:20 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

زنی را می شناسم من،

ك شعرش بوی غم دارد

ولی می‌خندد و می‌گوید

ك دنیا پیچ و خم دارد! ՙՙ

- فریبا شش بلوکی

به وقت شعر...!
16:17 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

اگر  آرام  شد  حالت  میان شعر پر دردم ،

بدان من بین اشعارم همیشه گریه میکردم ،

بدان هر مصرعش را من به خون دل وضو دادم

وهر شب با خودم گفتم چرا من دل به او دادم!

اگر در بین اشعارم دلت لرزید و نالیدی . .

ویا نام و نشانی از من  آزرده پرسیدی ؛

بدان من عاشقی بودم ك در اشعارخودگم شد ،

دوخط ازدردخود را گفت اسیر حرف مردم شد!

- سعیده مشفقی 🔓❤️‍🩹 .

به وقت شعر...!
16:14 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

روی ِ قبرم بنویسید ك یک آدم بود ،

روی قبرم بنویسد ك یک شاعر بود،

بنویسید ك او عاشق بود . .

روی قبرم بازرد بنویسید تمام :))!

به وقت شعر؛
16:10 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

#جمعه هم شعر خداست

غزلی رویاییست

که ردیفش غربت

قافیه اش تنهاییست

جمعه را باید خواند

جمعه را باید زیست

جمعه هم رنگ خداست

یک بغل زیباییست

به وقت شعر؛
16:00 1404/5/10 | ܟܿߊ‌ܝ̇ߺܩ‌ ܝ̇ߺویܢܚܝ̇ߺܥ‌‌ܘ

چشمِ ما بی‌تو پر از اشکِ شبانگاهان شد

کوچه‌ها بعدِ تو لبریزِ دلِ گریان شد،

دل برید از همه گل‌های جهان، چون رفتی

باغ خشکید و بهار از همه جا پنهان شد!

رفتی و خاطره‌ات مانده به روی آیینه

ماه خاموش شد و آینه هم ویران شد

زخمِ ما تازه‌تر از مرثیه‌ی پروین است

گریه بر نام تو، اندوه‌ترین عنوان شد،

چه ستم‌ها که شبی بر دلِ معصومت رفت

دستِ شیطان، سببِ رفتنِ یک جانان شد

ماه بودی و در آن شب، به زمین افتادی

ماه اما به غروبی که چنین حیران شد،

نام تو، شعر شد و خون شد و آوازِ وطن

نام تو در دلِ هر دخترِ ایران، جا شد

ای الهه، تو به پاکی نفس،صبح سحر . .

رفتنت قصه‌ی تلخی‌ست که بی‌پایان شد!

درباره

◝به‌نـآم‌او 🌱◜

۔ بہ وباگ 🖊️شعر هاے باران خورـבـہ...! خ‌ـوش آمـدیـد ؛

-درحوآلۍ‌دهمین ࢪوزازپنجمین مـٰآـہ‌ هزآࢪچهـٰآࢪصـدوچهـٰآࢪ 

✍🏻محل ذخیره‌ی اشعـاری که برایم دل‌نشین هستند❤️

✅به قولِ گفتنی: «جانا سخن از زبانِ ما می‌گویی»🥹

قدرت گرفته از بلاگیکس ©